تقعرلغتنامه دهخداتقعر. [ ت َ ق َع ْ ع ُ ] (ع مص ) دور اندیشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). تعمق . (اقرب الموارد). || لب پیچیدن در سخن . || به اقصای دهن سخن گفتن . (منتهی الارب ) (آن
تقعرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل عر، کاوی، گودی، تورفتگی، فرورفتگی، غرشدگی، انحنا خالی بودن ◄ خلاء جای پا، یادگار حکاکی، کندهکاری دندانه آینۀ مقعر کاو بودن، مقعر بودن
تقارلغتنامه دهخداتقار. [ ت َ قارر ] (ع مص ) قرارو ثبات ورزیدن و آرمیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ثابت و ساکن شدن . (از اقرب الموارد).
تغارلغتنامه دهخداتغار. [ ت َغ ْ غا ] (ع اِ) جرح تغار؛ زخمی که خون آن بند نشود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).زخمی که خون از آن جاری باشد. (از اقرب الموارد).
تبعرصلغتنامه دهخداتبعرص . [ ت َ ب َ رُ ] (ع مص ) مؤلف تاج العروس آرد: جوهری و صاحب لسان آن را نیاورده اند. ابن درید گوید: آن تبرعص است بمعنی اضطراب ، یا اضطراب عضو بریده . رجوع
تجعرلغتنامه دهخداتجعر. [ ت َ ج َع ْ ع ُ ] (ع مص ) رسن در میان بستن در وقت بچاه فروشدن . (تاج المصادر بیهقی ). برمیان بستن رسن جعار را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برمیان بستن
تدعرلغتنامه دهخداتدعر. [ ت َ دَع ْ ع ُ ] (ع مص ) زشت گون و پیسه گردیدن روی کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد). || خبیث و ناپاک شدن . (ا
تذعرلغتنامه دهخداتذعر. [ ت َ ذَع ْ ع ُ ] (ع مص ) ترسیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد).
juvenileدیکشنری انگلیسی به فارسینوجوان، خردسال، بچگانه، کودکانه، در خور جوانی، ویژه نو جوانان، احمقانه
دیوپتریفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهواحد اندازهگیری انکسار نور و تحدب و تقعر عدسی که عکس فاصلۀ کانونی بر حسب متر است.
چین ناودیسیsynclinal foldواژههای مصوب فرهنگستانچینی که در آن لایههای قدیمیتر در زیر لایههای جدیدتر تقعر پیدا میکنند