تفسخلغتنامه دهخداتفسخ . [ ت َ ف َس ْ س ُ ] (ع مص ) از هم بریزیدن . (تاج المصادر بیهقی ). برافتادن موی از پوست و بهم پراکنده شدن خاص بالمیت . || سست گردیدن شتر چهارساله و درمانده شدن زیر بار. || ریزه ریزه گردیدن موش در آب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تفشیخلغتنامه دهخداتفشیخ . [ ت َ ] (ع مص ) نرم و سست گردانیدن بندهای اندام را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).نرم و سست گردانیدن مفاصل را. (از اقرب الموارد).
تفاسخلغتنامه دهخداتفاسخ . [ ت َ س ُ ] (ع مص ) از دو طرف شکستن عهدی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). موافقت دو طرف در فسخ عقدی . (از اقرب الموارد). || تناقض گفتار: تفاسخ الاقاویل ؛ تناقضت . (از اقرب الموارد).
متفسخلغتنامه دهخدامتفسخ . [ م ُ ت َ ف َس ْ س ِ ] (ع ص ) گوشت مرده ریزریز شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفسخ شود.
متفسخلغتنامه دهخدامتفسخ . [ م ُ ت َ ف َس ْ س ِ ] (ع ص ) گوشت مرده ریزریز شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفسخ شود.