تفزیعلغتنامه دهخداتفزیع. [ ت َ ] (ع مص ) ترسانیدن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بی ب
تفظیعفرهنگ انتشارات معین(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) فظیع گردانیدن ، زشت و سخت کردن . 2 - به زشتی نسبت دادن . 3 - (اِمص .) زشتی ، شناعت ؛ ج . تفظیعات .
تجزیعلغتنامه دهخداتجزیع. [ ت َ ] (ع مص ) پخته شدن گوشت و خرما. (زوزنی ). نیمه پخته شدن و رسیده گردیدن غوره ٔ خرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رسیدن نصف یا ثلث غوره
تخزیعلغتنامه دهخداتخزیع. [ ت َ ] (ع مص ) بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). || خزع فلاناً ظلع فی رجله ؛ بازداشت او را از رفتار. (اقرب الموا
تفجیعلغتنامه دهخداتفجیع. [ ت َ ] (ع مص ) به درد آوردن . (تاج المصادر بیهقی ). دردمند نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || بسی اندوه و مصیبت ر
تفدیعلغتنامه دهخداتفدیع. [ ت َ ] (ع مص ) افدع گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و افدع ؛ مرد کف دست و پای درون رویه رفته و باریک شکم کف پا که
تفریعلغتنامه دهخداتفریع. [ ت َ ] (ع مص ) ببالا برشدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). برآمدن بر کوه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || به نشیب فروشدن .
تذئیبلغتنامه دهخداتذئیب . [ ت َ ] (ع مص ) گیسو ساختن برای غلام . (منتهی الارب ). گیسو ساختن برای کودک . (ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد). || ذِئْبَة ساختن برای پالان . (منت
تجزیعلغتنامه دهخداتجزیع. [ ت َ ] (ع مص ) پخته شدن گوشت و خرما. (زوزنی ). نیمه پخته شدن و رسیده گردیدن غوره ٔ خرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رسیدن نصف یا ثلث غوره
تخزیعلغتنامه دهخداتخزیع. [ ت َ ] (ع مص ) بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). || خزع فلاناً ظلع فی رجله ؛ بازداشت او را از رفتار. (اقرب الموا
تفجیعلغتنامه دهخداتفجیع. [ ت َ ] (ع مص ) به درد آوردن . (تاج المصادر بیهقی ). دردمند نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || بسی اندوه و مصیبت ر
تفدیعلغتنامه دهخداتفدیع. [ ت َ ] (ع مص ) افدع گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و افدع ؛ مرد کف دست و پای درون رویه رفته و باریک شکم کف پا که