تغلیبلغتنامه دهخداتغلیب . [ ت َ ] (ع مص ) چیره گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). || مستولی ساختن کسی را بر بلا بقهر. (از اقرب الموارد). || به اصطلاح از روی غلبه چیزی را در تحت حکم چیز دیگر آوردن . یقال : عرب علفها تبناً و ماء بارداً. چه معنی تعلیف چرانید
تغلبلغتنامه دهخداتغلب . [ ت َ غ َل ْ ل ُ ] (ع مص ) به چیرگی تمام دست یافتن به چیزی : تغلب علیه ؛ ای استولی علیه قهراً. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به قهر استیلا یافتن بر بلادی . (از اقرب الموارد). غلبه کردن و چیره شدن . (غیاث اللغات ). زیردستی و چیرگی و استیلای بقهر. (ناظم الاطب
تغلبلغتنامه دهخداتغلب . [ ت َ ل ِ ] (اِخ ) ابن وائل بن قاسط. (از منتهی الارب ). و رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 162 و الحلل السندسیه ج 1 ص 294 و المعرب جوالیقی ص
تغلبلغتنامه دهخداتغلب . [ ت َ ل ِ ] (اِخ ) احمد مکنی به ابوالعباس از اعاظم علما و پرهیزکاران و امام کوفه بود. در سال 290هَ . ق . در بغداد درگذشت . (از قاموس الاعلام ترکی ).
چیره گردانیدنلغتنامه دهخداچیره گردانیدن . [ رَ / رِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) چیره کردن . غلبه و تسلط دادن . تغلیب . (منتهی الارب ).
مقاهرةلغتنامه دهخدامقاهرة. [ م ُ هََ رَ ] (اِخ ) قاهره ٔ معزیه . عاصمه ٔ دیار مصر و آن از باب تغلیب است . (النقود العربیة ص 217). و رجوع به قاهره شود.
حیرتانلغتنامه دهخداحیرتان . [ رَ ] (اِخ ) تثنیه ٔ حیرة. حیرة و کوفه . (منتهی الارب ). تثنیه ٔ حیره و کوفه ، با تغلیب . زیرا پایتخت ملوک عرب بوده است . (اقرب الموارد).
انعمانلغتنامه دهخداانعمان . [ اَ ع َ ] (اِخ ) بصیغه ٔ تثنیه ، نام دو وادی که هریک را انعم گویند و یا از باب تغلیب مراد وادی انعم و وادی عاقل است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).