لغتنامه دهخدا
قرو. [ ق َرْوْ ] (ع اِ) حوض . || جوی بزرگ ودراز که در آن ستوران آب خورند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || زمین که قطع نشود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). الارض لاتکاد تقطع. (اقرب الموارد). || آب راهه ٔ انگوردان و شکاف آن . || بن درخت خرما و جز آن که آن را کاواک کنند