مرکنلغتنامه دهخدامرکن . [ م ِ ک َ] (ع اِ) لگن و تغاره ٔ بزرگ که در وی جامه شویند. (منتهی الارب ). تغار و نیم لگن . (دهار). اجانه که جامه در آن شویند. (از اقرب الموارد). تشت کوچک
مرکنلغتنامه دهخدامرکن . [ م ُ رَک ْ ک َ ] (ع ص )نعت مفعولی از مصدر ترکین . رجوع به ترکین شود. || ضرع مرکن ؛ پستان بزرگ چارپایان گویی که دارای ارکان است . (از منتهی الارب ) (از ا
مرکنةلغتنامه دهخدامرکنة. [ م ُ رَک ْ ک َ ن َ ] (ع ص ) تأنیث مرکن که نعت مفعولی است از مصدر ترکین . رجوع به مرکن و ترکین شود. || ناقة مرکنةالضرع ؛ ماده شتر برآمده پستان و درازپست
مرکندلغتنامه دهخدامرکند. [ م َ رَ ک َ ] (اِخ ) پایتخت سغدیان در لشکرکشی اسکندر. برخی آن را همان سمرقند دانسته اند. (تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1701).
مردنگیفرهنگ انتشارات معین(مَ دَ) (اِ.) نوعی شیشة چراغ بزرگ و دهان گشاد که بر روی شمع یا چراغ می گذاشتند تا از وزش باد خاموش نشود.
مرکنةلغتنامه دهخدامرکنة. [ م ُ رَک ْ ک َ ن َ ] (ع ص ) تأنیث مرکن که نعت مفعولی است از مصدر ترکین . رجوع به مرکن و ترکین شود. || ناقة مرکنةالضرع ؛ ماده شتر برآمده پستان و درازپست
مرکندلغتنامه دهخدامرکند. [ م َ رَ ک َ ] (اِخ ) پایتخت سغدیان در لشکرکشی اسکندر. برخی آن را همان سمرقند دانسته اند. (تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1701).
مراکنلغتنامه دهخدامراکن . [ م َ ک ِ ] (ع اِ) مراکین . ج ِ مرکن . (از متن اللغة). رجوع به مَرکَن شود.
ابراهیم بن محمد نیشابوریلغتنامه دهخداابراهیم بن محمد نیشابوری . [ اِ م ِ ن ِ م ُ ح َم ْ م َ دِ ] (اِخ ) ملقب به مرکن . رجوع به مرکن ابراهیم ... شود.