تعویللغتنامه دهخداتعویل . [ ت َع ْ ](ع مص ) به آواز گریستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). به آواز بلند گریستن و آواز زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الم
تعویلفرهنگ مترادف و متضاد۱. اعتمادسازی ۲. اعتماد، تکیه ۳. مددخواهی، کمک خواهی ۴. زار زدن، زاریدن، زاری کردن ۵. مدد طلبیدن، کمکخواستن، یاری جستن ≠ کمک کردن، مددرساندن
تعویلفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. به صدای بلند گریه و فریاد کردن و از کسی مدد خواستن.۲. اعتماد و تکیه کردن.
تاویلفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیان، تبیین، تشریح، توجیه، تعبیر، تفسیر، توضیح، شرح ۲. بیان کردن، تفسیر کردن ۳. تعبیر کردن
تأویلفرهنگ انتشارات معین(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) بازگردانیدن . 2 - تفسیر کردن ، بیان کردن . 3 - (اِمص .) شرح و بیان کلمه یا کلام به طوری که غیر از ظاهر آن باشد، تعبیر. ج . تأویلات .
تاویلفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. گردانیدن کلام و برخلاف ظاهر معنی کردن آن.۲. تعبیر و تفسیر خواب.۳. توجیه.
تبویللغتنامه دهخداتبویل . [ ت َ ] (ع مص ) به شاش داشتن . (اقرب الموارد).شاشانیدن : فی القاثاطیر و استعمالها فی التبویل و الزرق . (قانون ابوعلی سینا چ طهران ص 268).
تجویللغتنامه دهخداتجویل . [ ت َج ْ ] (ع مص ) بسی فاواگردیدن . (تاج المصادر بیهقی ). گرد برآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بسی واگردانیدن . (زوزنی ). بسیار گردانی
تحویل دادنلغتنامه دهخداتحویل دادن . [ ت َح ْ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را به کسی سپردن و دادن . (ناظم الاطباء). مقابل تحویل گرفتن .
تحویلدارلغتنامه دهخداتحویلدار. [ ت َح ْ ] (نف مرکب ) آنکه چیزی به تحویل او کنند. (آنندراج ). کسی که نقد و یا جنسی را به وی سپرده و بعد به او حواله کنند. (ناظم الاطباء). || خزانه دار
judgeدیکشنری انگلیسی به فارسیقاضی، دادرس، کارشناس، قضاوت کردن، داوری کردن، حکم دادن، تشخیص دادن، محاکمه کردن
ظله ساختنلغتنامه دهخداظله ساختن . [ ظُل ْ ل َ / ل ِ ت َ ] (مص مرکب ) تعویل . (تاج المصادر بیهقی ). باران گریز ساختن .
اعتماد کردنلغتنامه دهخدااعتماد کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اطمینان کردن . وثوق داشتن به . (فرهنگ فارسی معین ). تعویل . (دهار). (تاج المصادر بیهقی ). ارتکاء. (تاج المصادر بیهقی
اتکاللغتنامه دهخدااتکال . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) کار به کسی گذاشتن . واگذاشتن . || اعتماد کردن بر کسی . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تعویل . || تسلیم شدن .- اتکال بخدا ؛ توکل کر
معوللغتنامه دهخدامعول . [ م ُع َوْ وَ ] (ع مص ) اعتماد کردن و تکیه نمودن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اعتماد کردن زیرا که به صیغه ٔ اسم از تعویل مصدر
استمساکلغتنامه دهخدااستمساک . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) چنگ درزدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (غیاث ). سخت داشتن دست و غیره در چیزها. اعتصام : استمساکاً به ؛ تعویلاً به