ترحم فرستادنلغتنامه دهخداترحم فرستادن . [ ت َ رَح ْ ح ُ ف ِ رِ دَ ] (مص مرکب ) طلب آمرزش کردن . رحمک اﷲ گفتن کسی را : شو ترحم فرست خاقانی خاصه کو عالم ترحم شد. خاقانی .چو نوبت رسد زین جهان غربتش ترحم فرستند بر تربتش . <p class="aut
ترحملغتنامه دهخداترحم . [ ت َ رَح ْ ح ُ ] (ع مص )بخشودن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). ببخشودن . (زوزنی ). بخشودن و مهربان شدن ، و با لفظ کردن و آمدن و فرستادن به صله ٔ «بر» مستعمل . (آنندراج ). مهربانی کردن بر کسی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رحم و شفقت و نرم دلی و مهربانی و ملاطفت و
ترحیملغتنامه دهخداترحیم . [ ت َ ] (ع مص ) مهربانی کردن بر کسی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || رحمک اﷲ گفتن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). ترحم . (المنجد) (اقرب الموارد). طلب آمرزش کردن بر کسی ، و ترحیم در این مورد فصیح تر از ترحم است . (از اقرب الموارد). و ر
ترعیملغتنامه دهخداترعیم . [ت َ ] (ع مص ) آب از بینی گوسپند پاک کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
ترحیمفرهنگ فارسی عمید۱. رحمت و درود فرستادن برای مرده.۲. [قدیمی] مهربانی کردن.۳. [قدیمی] درود فرستادن.۴. [قدیمی] طلب آمرزش کردن.
ترحملغتنامه دهخداترحم . [ ت َ رَح ْ ح ُ ] (ع مص )بخشودن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). ببخشودن . (زوزنی ). بخشودن و مهربان شدن ، و با لفظ کردن و آمدن و فرستادن به صله ٔ «بر» مستعمل . (آنندراج ). مهربانی کردن بر کسی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رحم و شفقت و نرم دلی و مهربانی و ملاطفت و
مترحملغتنامه دهخدامترحم . [ م ُ ت َ رَح ْ ح ِ ] (ع ص ) مهربانی نماینده . (آنندراج ). مهربان و شفیق و بارحم و نرم دل و دلسوز. (ناظم الاطباء). || رحمت فرستنده . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترحم شود.
مسترحملغتنامه دهخدامسترحم . [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استرحام . طلب کننده ٔ رحم و رحمت و عطوفت . (اقرب الموارد). رجوع به استرحام شود.
ترحملغتنامه دهخداترحم . [ ت َ رَح ْ ح ُ ] (ع مص )بخشودن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). ببخشودن . (زوزنی ). بخشودن و مهربان شدن ، و با لفظ کردن و آمدن و فرستادن به صله ٔ «بر» مستعمل . (آنندراج ). مهربانی کردن بر کسی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رحم و شفقت و نرم دلی و مهربانی و ملاطفت و