تحويلدیکشنری عربی به فارسیتغيير , تبديل , تسعير , تغيير کيش , دگرسازي , تغيير شکل , تبديل صورت , دگرگوني , وراريخت
تحویللغتنامه دهخداتحویل . [ ت َح ْ ] (ع مص ) مُحال گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || بگردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). برگردانیدن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). تحویل چیزی به کسی ؛ برگرداندن آن . (اق
تحوللغتنامه دهخداتحول . [ ت َ ح َوْ وُ] (ع مص ) تَحَیﱡل . (قطر المحیط) (منتهی الارب ). از جای به جای شدن . (تاج المصادر بیهقی ). از جایی به جایی شدن . (دهار). برگشتن از جایی به جای دیگر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). انتقال از جایی به جایی دیگر. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). منتقل
تهوللغتنامه دهخداتهول . [ ت َ هََ وْ وُ ] (ع مص ) چشم زخم رسانیدن خواستن بر مال کسی . || ترسانیدن شتر را بدانچه خود را در صورت گرگ نمائی به وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به شگفت آوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || هائل شدن مرد. (از اقرب ا
تهویللغتنامه دهخداتهویل . [ ت َ ] (ع مص ) ترسانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کسی را بترسانیدن . (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : به خراسان هیچ دل مشغول نیست و این از بهر تهویل نبشتم تا مخالفان آن دیار ت
تحویللغتنامه دهخداتحویل . [ ت َح ْ ] (ع مص ) مُحال گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || بگردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). برگردانیدن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). تحویل چیزی به کسی ؛ برگرداندن آن . (اق
تحویلدارلغتنامه دهخداتحویلدار. [ ت َح ْ ] (نف مرکب ) آنکه چیزی به تحویل او کنند. (آنندراج ). کسی که نقد و یا جنسی را به وی سپرده و بعد به او حواله کنند. (ناظم الاطباء). || خزانه دار. (ناظم الاطباء).
تحویلداریلغتنامه دهخداتحویلداری . [ ت َح ْ ] (حامص مرکب ) شغل کسی که نقدو یا جنس به او سپرده شده است . (ناظم الاطباء). عمل تحویلدار. || خزانه داری . (ناظم الاطباء).
تحویلاتلغتنامه دهخداتحویلات . [ ت َح ْ ] (ع اِ) ج ِ تحویل .انقلابات و تغییرات و تبدیلات . (ناظم الاطباء). || اجناسی که در انبار سپرده میشوند : و قیمت را از قرار قیمت نامچه ٔ مذکوره از بابت تحویلات خود مهمسازی صاحب مال نمایند. (تذکرةالملوک چ 2</s
تحویلفرهنگ فارسی عمید۱. برگردانیدن.۲. انتقال دادن؛ جابهجا کردن؛ ازجایی به جای دیگر نقل کردن.۳. سپردن چیزی به کسی.۴. (اسم) (ادبی) = زشت ⟨ زشتوزیبا⟨ تحویل سال: تمام شدن سال پیش و آغاز سال نو خورشیدی.