تحویل شدنلغتنامه دهخداتحویل شدن . [ ت َح ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) واقع شدن خورشید در محاذات حمل . (ناظم الاطباء). تحویل سال . انتقال آفتاب به حمل . رجوع به تحویل سال شود. || سپرده شدن .
تحویلفرهنگ مترادف و متضاد۱. استرداد، واسپاری ۲. واگذاری، بازدهی ۳. انتقال، تبدیل، تغییر، جابهجایی ۴. سپردن، واسپردن، واگذار کردن
تحویل ساللغتنامه دهخداتحویل سال . [ ت َح ْ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) تحویل سنه . سال گردش . حلول . داخل شدن در دقیقه ٔ اول سال نو به نوروز. تحویل شدن سال . بیرونی در تحویل سال
تحویلفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. برگردانیدن.۲. انتقال دادن؛ جابهجا کردن؛ ازجایی به جای دیگر نقل کردن.۳. سپردن چیزی به کسی.۴. (اسم) (ادبی) = زشت زشتوزیبا تحویل سال: تمام شدن سال پیش و آغاز
تحویل کردنلغتنامه دهخداتحویل کردن . [ ت َح ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) منتقل شدن . نقل مکان کردن . حرکت کردن . از جایی به جایی دیگر شدن : اگر بدان [ آبگیر ] تحویل توانید کرد، در امن و راحت
تحویل افتادنلغتنامه دهخداتحویل افتادن . [ ت َح ْ اُ دَ ] (مص مرکب ) انتقال یافتن . جای بجای شدن . تغییر مکان یافتن : با خودگفت اگر نقل این به ذات خویش تکفل کنم عمری دراز درآن بشود و اند