تحدثلغتنامه دهخداتحدث . [ ت َ ح َدْ دُ ] (ع مص ) سخن گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). سخن گفتن و خبر دادن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
تحدیثلغتنامه دهخداتحدیث . [ ت َ ] (ع مص ) حدیث کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). سخن گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تحدیث کسی چیزی را یا به چیزی ؛ خبر دادن او را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || تحدیث فلان از فلان ؛ روایت کردن از او. (اقرب الموار
تحدیدلغتنامه دهخداتحدید. [ ت َ ] (ع مص ) حد چیزی پدید کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). تحدید خانه و زمین ؛حدود آنرا تعیین کردن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). حدهای چیزی پدید کردن . (زوزنی ) : چو
تحضیضلغتنامه دهخداتحضیض . [ ت َ ](ع مص ) برافژولیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). برافژولیدن یعنی بارغبت کردن . (دهار). برانگیختن کسی را بر جنگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برانگیختن وبرغلانیدن . (آنندراج ). || (اصطلاح نحو) در اصطلاح علم نحو، طلبیدن چیزیست به تحریک و طلب شدید. (از کشاف
تهددلغتنامه دهخداتهدد. [ ت َ هََ دْ دُ ] (ع مص ) تهدید. (زوزنی ). ترسانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ترسانیدن و ترسانیدن به عقوبت . (از اقرب الموارد) : نامه ها به تهدد سوی شهر براز و دیگر حشم نبشت که شما سستی کردید. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص <span clas