لغتنامه دهخدا
تجمیع. [ ت َ ] (ع مص ) به یک جا گرد کردن . (زوزنی ). گرد کردن . (ترجمان عادل بن علی ). فراهم آوردن . (دهار).بسیار گرد آوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیک جمع کردن . (آنندراج ). مبالغه کردن در فراهم آوردن قوم . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). || فراگرفتن ماکیان بیضه