تجعثنلغتنامه دهخداتجعثن . [ ت َ ج َ ث ُ ] (ع مص ) مانند تجعثم بمعنی درگرفته و فشرده شدن و فراهم آمدن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). ترنجیده و درهم کشیده شدن و فراهم گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تجعثملغتنامه دهخداتجعثم . [ ت َ ج َ ث ُ ] (ع مص ) ترنجیدن و درهم کشیده شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فشرده شدن و داخل شدن بعضی در بعض دیگر. تجعثن . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به تجعثن شود.
درهم کشیدهلغتنامه دهخدادرهم کشیده . [ دَ هََ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) متقلص و کوتاه شده و چین دار. (ناظم الاطباء). مقمئن . (منتهی الارب ): اقفعلال ، تجعثم ، تجعثن ، تقلص ، تکردس ، تکنع؛ درهم کشیده شدن . (از منتهی الارب ): ا