تندملغتنامه دهخداتندم . [ ت َ ن َدْ دُ ] (ع مص ) پشیمان بودن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). پشیمانی نمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (آنندراج ). پشیمان شدن . (منتهی الارب )
تندمزاجلغتنامه دهخداتندمزاج . [ ت ُ م ِ ] (ص مرکب ) تندخوی و تیزمزاج . (ناظم الاطباء). رجوع به تند و دیگر ترکیبهای آن شود.
تندمزهلغتنامه دهخداتندمزه . [ ت ُ م َ زَ / زِ ] (ص مرکب )قابض و زمخت و هر چیز که طعم آن تند و تیز باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به تند و دیگر ترکیبهای آن شود.
تندمزاجلغتنامه دهخداتندمزاج . [ ت ُ م ِ ] (ص مرکب ) تندخوی و تیزمزاج . (ناظم الاطباء). رجوع به تند و دیگر ترکیبهای آن شود.
تندمزهلغتنامه دهخداتندمزه . [ ت ُ م َ زَ / زِ ] (ص مرکب )قابض و زمخت و هر چیز که طعم آن تند و تیز باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به تند و دیگر ترکیبهای آن شود.
الوندفرهنگ نامها(تلفظ: alvand) (در اوستا) به معنی تندمند و دارای تندی و تیزی میباشد ؛ نام کوهی است در همدان و رودی در قصر شیرین.
تلخ رولغتنامه دهخداتلخ رو. [ ت َ ] (ص مرکب ) تندمزاج و درشت رو. (ناظم الاطباء). تلخ ابرو. تلخ جبین . (مجموعه ٔ مترادفات ) (بهار عجم ) (آنندراج ). کنایه از ترشرو و بی دماغ ..... (ا