تثبیرلغتنامه دهخداتثبیر. [ ت َ ] (ع مص ) بازداشتن از حاجت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). حبس کردن چیزی بر کسی . (از قطر المحیط). حبس کردن . (شرح قاموس ). حبس کردن چیزی را. (تاج العروس ج 3 ص 72).
تتبیرلغتنامه دهخداتتبیر. [ ت َ] (ع مص ) هلاک کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه جرجانی ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || شکستن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تثابرلغتنامه دهخداتثابر. [ ت َ ب ُ ] (ع مص ) برجهیدن . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تتبرگلغتنامه دهخداتتبرگ . [ ت ُ ب ِ ] (اِخ ) (جنگل ...) سلسله ٔ تپه های پردرختی در آلمان که بر جلگه های وستفالی مشرف است . لژیونهای واروس بسال نهم میلادی در آنجای منهزم گشت .
مثبرلغتنامه دهخدامثبر. [ م ُ ث َب ْ ب ِ ] (ع ص )بازدارنده از حاجت . (آنندراج ) (منتهی الارب ). کسی که باز می دارد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تثبیر شود.
ثبرلغتنامه دهخداثبر. [ ث َ ] (ع مص ) منع. بازداشتن از حاجت . (منتهی الارب ). تثبیر. || بدرنگ و بطوء داشتن . || حبس . || لعن . || طرد.- ثبرقرحه ؛ گشاده شدن ریش و آماس کردن آن . (از منتهی الارب ).