تبانیلغتنامه دهخداتبانی . [ ت َب ْ با ] (اِخ ) شیخ جلال الدین التبانی ، از مردم تَبّانَة است . مردی دانشمند و پسر وی یعقوب از اصحاب حافظبن حجر بود. (از تاج العروس ).
تبانیلغتنامه دهخداتبانی . [ ت َب ْ با ] (اِخ ) شیخ جلال الدین التبانی ، از مردم تَبّانَة است . مردی دانشمند و پسر وی یعقوب از اصحاب حافظبن حجر بود. (از تاج العروس ).
دشتبانیلغتنامه دهخدادشتبانی . [ دَ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل دشتبان . حفاظت دشت : بیابانیان پهلوانی کنندملکزادگان دشتبانی کنند.نظامی .
قتبانیلغتنامه دهخداقتبانی . [ ق ِ نی ی ] (اِخ ) جابربن عباس بن جابر از محدثان است . سباب بن عبدالرحمان صدقی از وی حدیث کند. (انساب سمعانی ).
قتبانیلغتنامه دهخداقتبانی . [ ق ِ نی ی ] (اِخ ) روح بن اسحاق بن مره مولای ابوزراره ٔ قتبانی مصری از محدثان است . لیث بن سعد و ابن مبارک از او روایت دارند. وی از رجأبن ابوالعطاء مغافری روایت کند. ابن یونس چنین گفته است . (انساب سمعانی ).
قتبانیلغتنامه دهخداقتبانی . [ ق ِ نی ی ] (اِخ ) شان بن ابوامیه مکنی به ابوحذیفه (ابوحدیقه ) ازکسانی است که در فتح مصر بوده است . وی از رویفعبن ثابت و ابوعمره مزنی روایت کند و شیم بن بنیان و بکربن سواده ٔ حرامی از او روایت دارند. (انساب سمعانی ).