تابسهلغتنامه دهخداتابسه . [ ب َ س َ / س ِ ] (اِ) چراگاه پر آب و علف را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا). چراگاه سبز و خرم ، مرتع. رجوع به چراگاه شود.
گتابسهلغتنامه دهخداگتابسه . [ گ َ س َ ](اِخ ) موضعی میان بند از توابع نور مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 110).
تابشیلغتنامه دهخداتابشی . [ب ِ ] (اِخ ) منسوب است به تابشه که نام جد ابوالفضل عبدالرحمن بن زریک تابشه بخاری تابشی است (سمعانی ).
خوردگی تابشیradiation corrosionواژههای مصوب فرهنگستانخوردگی فلز براثر تابش شدید ذراتی همچون نوترون یا دیگر ذرات پُرانرژی
دماسنج تابشیradiant thermometer, radiation-energy thermometerواژههای مصوب فرهنگستانابزاری که دمای جسم سیاه یک ماده را با سنجش تابش گرمایی آن تعیین میکند
تاوسهلغتنامه دهخداتاوسه . [ وَ س َ / س ِ ] (اِ) تابسه است . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ نظام ) (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 291 ب ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). چراگاه . (لسان العجم شعوری
گتابسهلغتنامه دهخداگتابسه . [ گ َ س َ ](اِخ ) موضعی میان بند از توابع نور مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 110).