بیرشگلغتنامه دهخدابیرشگ . [ رَ ] (ص مرکب ) (از: بی + رشگ ) بی غیرت . (یادداشت مؤلف ). || دیوث . (دهار) (زمخشری ) (تفلیسی ).
برشیلغتنامه دهخدابرشی . [ ب َ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش رامسر شهرستان شهسوار. سکنه ٔ آن 250 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
پیوند برشیلغتنامه دهخداپیوند برشی . [ پ َ / پ ِ وَ دِ ب ُ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی پیوند در درختان و گیاهان . رجوع به پیوند و تصویر آن شود.
خوش برشیلغتنامه دهخداخوش برشی . [ خوَش ْ / خُش ْ ب ُ رِ ] (حامص مرکب ) حالت خوش برش . حالت خوش قطع. حالت برشی نکو داشتن . نیک برشی . نیک اندازگی . (یادداشت مؤلف ). || نیک اندامی . خوش هیکلی . خوش اندازگی . خوش قد و قامتی . (یادداشت مؤلف ).
بیرشکلغتنامه دهخدابیرشک . [ رَ ] (ص مرکب ) (از: بی + رشک ) بیرشگ . بی غیرت . || بی حسادت . بی حرص . (ناظم الاطباء). || بی حسرت . (ناظم الاطباء). || دیوث . رجوع به رشک شود.