بشریةلغتنامه دهخدابشریة. [ ب َ ش َ ری ی َ ] (اِخ ) یکی از هفت فرقه ٔ معتزله باشند. (بیان الادیان ). فرقه ای از معتزله ، اصحاب بشربن المعتمر. (مفاتیح ). گروهی از معتزله و اتباع بشربن المعتمر باشند. بشر خود از افاضل علماء معتزله بود و عقاید خاصی داشت . رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و تعریفات جرجا
بیسرهلغتنامه دهخدابیسره . [ س َ رَ ] (اِ) بیسر. نام جانوری است . رجوع به بیسر و بیسران شود. || استر که عربان بغل گویند. (از برهان ). استر و قاطر. (ناظم الاطباء).
بصيرةدیکشنری عربی به فارسیپيش بيني , دور انديشي , مال انديشي , بصيرت , بينش , فراست , چشم باطن , درون بيني
بصریلغتنامه دهخدابصری . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بصره . (از اللباب فی تهذیب الانساب ). منسوب به بصره و مردم بصره . اهل بصره . ج ، بصریون . (ناظم الاطباء).
بصارلغتنامه دهخدابصار. [ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ بَصْرَه یا بَصِرَه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به بصرة شود.
نباجلغتنامه دهخدانباج . [ ن ِ ] (اِخ ) موضعی است در طریق بصره به مکه . (از معجم البلدان ). و آن قریه ای است از بادیه ٔ بصره در نیمه راه بصره به مکه . (از الانساب سمعانی ).