بویکلغتنامه دهخدابویک . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شاخنات است که در بخش درمیان شهرستان بیرجند واقع است و 440 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
بوق دندهعقبback-up alarm/ back up alarm, back-up horn, reversing warning signal, reversing bleeperواژههای مصوب فرهنگستاندر برخی از خودروها، بوقی ناپیوسته که در حالت دندهعقب برای هشدار دادن به عابران پیاده یا دیگر رانندگان به صدا درمیآید
چبوقلغتنامه دهخداچبوق . [ چ ِ ] (ترکی ، اِ) آبریز و میزاب . || چپق که در آن توتون ریخته میکشند. (ناظم الاطباء). رجوع به چپق شود.
بیوکلغتنامه دهخدابیوک . [ ب ُ ] (اِ) بمعنی عروس ، امروز هم درمازندران متداول است ، چنانکه زن نوشوی کرده را گاهی بیوک ِ آقا و گاه عروس آقا گویند. (یادداشت مؤلف ).- نوبیوک ؛ نوعروس : بس عزیزم بس گرامی سال و ماه اندرین خانه بسان نوبیو
بوبویکلغتنامه دهخدابوبویک . [ ی َ ] (اِ) هدهد : بوبویک پیکی نامه زده اندر سرخویش نامه گه باز کند گه شکند بر شکنا.منوچهری .