ماسنانلغتنامه دهخداماسنان . (اِخ ) دهی از دهستان شاخنات است که در بخش درمیان شهرستان بیرجند واقع است و 127 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
ماساندنلغتنامه دهخداماساندن . [ دَ ] (مص ) متعدی ماسیدن . در تداول عامه ، منعقد کردن . || شیر را ماست کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || در تداول عامه ، کاری را سر و صورت دادن و بانجام
ماساندنلغتنامه دهخداماساندن . [ دَ ] (مص ) متعدی ماسیدن . در تداول عامه ، منعقد کردن . || شیر را ماست کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || در تداول عامه ، کاری را سر و صورت دادن و بانجام
ماسانلغتنامه دهخداماسان . (اِخ ) دهی از دهستان بیلوار است که در بخش کامیاران شهرستان سنندج واقع است و 393 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
مامنانلغتنامه دهخدامامنان . [ م ِ ] (اِخ ) نام محلی از دهستان ولدبیگی است که در بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
مانانلغتنامه دهخدامانان . (نف ) شبیه . ماننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): عُرَیقِطَة؛ جانورکی است عریض و جنبنده مانان به گوه گردان : ناقة مُعَلَّسَة؛ شتر ماده مانان به شتر نر.