بنانةلغتنامه دهخدابنانة. [ ب َ ن َ ] (ع اِ) یکی از بنان که سر انگشتها و انگشتها بود. (منتهی الارب ). سر انگشت . ج ، بنان . (از منتخب ) (از غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی
بنانةلغتنامه دهخدابنانة. [ ب ُ ن َ ] (ع اِ) مرغزار پر از گیاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
بنانیهلغتنامه دهخدابنانیه . [ ب َ نی ی َ ] (اِخ ) فرقه ای از غلاة شیعه که پیرو بنان سمعان تمیمی بودند. اعتقاد آنان بر این بود که باری تعالی در علی حلول کرد و پس از وی در پسرش محمد
بنان تبانلغتنامه دهخدابنان تبان . [ ب َ ن ِ ت َب ْ با ] (اِخ ) از کسانی است که آیه ٔ «تنزل علی کل افّاک اثیم » (قرآن 222/26). در شأن اوبوده است . رجوع به تنقیح المقال مامقانی ج 1 شو
پل کشفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهبیل پهن با دستۀ چوبی که ریسمانی به آن میبندند و یک نفر دسته را میگیرد و یک نفر سر ریسمان را و با آن زمین شیارکرده را پلکشی میکنند؛ گراز؛ بنگن؛ فه؛ کتر.
صدرآبادلغتنامه دهخداصدرآباد. [ ص َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اصفاک بخش بشرویه شهرستان فردوس 36000گزی شمال باختری بشرویه .سر راه مالرو عمومی بنگنان ، جلگه ، گرمسیر. سکنه ٔ آن 30 تن . آ
نگندنلغتنامه دهخدانگندن . [ ن ِ گ َ دَ ] (مص ) آجیده کردن جامه و بخیه کردن سوزنی . (برهان قاطع)(آنندراج ). نکندن . (فرهنگ فارسی معین ). || دفن کردن . در چال گذاشتن جسد مرده . (فر
بنا نهادنلغتنامه دهخدابنا نهادن . [ ب ِ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) بنیان گذاشتن . پی افکندن : نور چشمم بنانهاده ٔ تست دل و جان هر دو بازداده ٔ تست . نظامی .ملک کیخسرو چون بکوه اندس و
بنانةلغتنامه دهخدابنانة. [ ب َ ن َ ] (ع اِ) یکی از بنان که سر انگشتها و انگشتها بود. (منتهی الارب ). سر انگشت . ج ، بنان . (از منتخب ) (از غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی