بلاتردیدلغتنامه دهخدابلاتردید. [ ب ِ ت َ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + لا (نفی ) + تردید) بدون تردید. بی گفتگو. (فرهنگ فارسی معین ). بی گمان . (یادداشت مرحوم دهخدا). به عزم جزم . جازماً. منجزاً.
بلافرهنگ فارسی معین(بِ) [ ع . ] (پیش .) بی ، بدون : این کلمه بر سر اسماء و مصادر عربی درآید مانند: بلاتردید، بلاتشبیه .
بلالغتنامه دهخدابلا. [ ب ِ ] (ع پیشوند) (از: حرف جر «ب » + حرف نفی «لا») کلمه ٔ نفی مأخوذ از عربی ، یعنی بی و بدون ، و چون این کلمه را بر سر اسمی درآورند، اسم معین فعل میگردد مانند بلاتوقف ، بلاخلاف ، بلاشبهه ... (از ناظم الاطباء). این کلمه بر سر اسماء و مصادر عربی درآید مانند بلاتردید، بلا
بی گمانلغتنامه دهخدابی گمان . [ گ ُ / گ َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) بدون شک و بطور یقین . (ناظم الاطباء). از پهلوی ویگومان . آنکه شک ندارد. آنکه بیقین است . (یادداشت مؤلف ). بی شک و شبهه . (آنندراج ). بیقین . یقیناً. بلاشک . محققاً. بلاریب . بی شبهه . بلاشبهه . بلات