جازملغتنامه دهخداجازم . [ زِ ] (ع ص ) برنده و قطعکننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || عزم استوار کننده . (آنندراج ) : تاش جازم بود که یک حمله ٔ دیگر برد که خاتمه ٔ کار باشد.(تر
جازمفرهنگ انتشارات معین(زِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - قاطع ، کسی که در قصد خود تردید نکند. 2 - قطع کننده ، برنده .
جازمفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. جزمکننده؛ قصدکننده.۲. کسی که در قصد خود تردید نداشته باشد؛ قاطع.۳. هریک از عوامل جزم کلمه.
جازم شدنلغتنامه دهخداجازم شدن . [ زِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دل بر کاری نهادن . یکدل شدن بر کاری . قاطع بودن بر کاری . - جازم شدن بر ؛ دل نهادن بر. یکدل شدن بر.
جازمیةلغتنامه دهخداجازمیة. [ زِ می ی َ ] (اِخ ) فرقه ای است از متکلمین . عبدالکریم شهرستانی چنین آرد: جازمیه اصحاب جازم بن علی میباشند و ایشان بر قول شعیب اند که خدا را خالق اعمال
جازمهلغتنامه دهخداجازمه . [ زِ م َ ] (ع ص ) تأنیث جازم . جزم دهنده . حرفی که چون بر فعل درآید آن را جزم دهد. ساکن کننده ٔ حرف متحرک .- اسماء جازمة ؛ در اصطلاح نحویان اسمائی که ب
جازمهفرهنگ انتشارات معین(زِ مِ) [ ع . جازمة ] (اِفا.) 1 - مونث جازم . 2 - حرفی که چون بر فعل درآید آخر آن را ساکن گرداند.
اصحاب جازملغتنامه دهخدااصحاب جازم . [ اَ ب ِ زِ ] (اِخ ) پیروان جازم بن علی بودند که از گفته ٔ شعیب درباره ٔ اینکه خدای تعالی خالق اعمال عباد است ، پیروی میکردند. رجوع به جازمیه و ملل
جازم شدنلغتنامه دهخداجازم شدن . [ زِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دل بر کاری نهادن . یکدل شدن بر کاری . قاطع بودن بر کاری . - جازم شدن بر ؛ دل نهادن بر. یکدل شدن بر.
جازمیةلغتنامه دهخداجازمیة. [ زِ می ی َ ] (اِخ ) فرقه ای است از متکلمین . عبدالکریم شهرستانی چنین آرد: جازمیه اصحاب جازم بن علی میباشند و ایشان بر قول شعیب اند که خدا را خالق اعمال
جازمهلغتنامه دهخداجازمه . [ زِ م َ ] (ع ص ) تأنیث جازم . جزم دهنده . حرفی که چون بر فعل درآید آن را جزم دهد. ساکن کننده ٔ حرف متحرک .- اسماء جازمة ؛ در اصطلاح نحویان اسمائی که ب
جازمهفرهنگ انتشارات معین(زِ مِ) [ ع . جازمة ] (اِفا.) 1 - مونث جازم . 2 - حرفی که چون بر فعل درآید آخر آن را ساکن گرداند.