بساکسلغتنامه دهخدابساکس . [ ب َ ک ِ ] (اِخ ) پسر اردوان و فرمانده تراکیها. (ایران باستان چ 1 ج 1 ص 736).
کفتهلغتنامه دهخداکفته . [ ک َ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) شکافته شده و ترکیده . (برهان ) (آنندراج ). شکافته و ترکیده و چاک شده و چاک زده و از هم بازشده و دوتاشده . (ناظم الاطباء). کفیده . کافته . کافتیده . غاچ خورده . دریده . (یادداشت مؤلف ) :</span
دانگلغتنامه دهخدادانگ . (اِ) شش یک چیزی . سدس چیزی . یک قسمت از شش قسمت چیزی . دانگی . دانق . (زمخشری ). یک بخش از شش بخش چیزی . یک ششم چیزی . یک حصه از شش حصه ٔ چیزی :- پنج دانگ از ششدانگ ؛ پنج ششم آن . پنج سدس آن .- چهاردانگ از ششدانگ </span