برکت آبادلغتنامه دهخدابرکت آباد. [ ب َ رَ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شراء بخش سیمینه رود شهرستان همدان . سکنه ٔ آن 291 تن . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 5).
برکت آبادلغتنامه دهخدابرکت آباد. [ ب َ رَ ک َ] (اِخ ) دهی است از دهستان قلعه حاتم شهرستان بروجرد. سکنه ٔ آن 257 تن . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 6).
برکتفرهنگ فارسی عمید۱. فراوانی؛ افزونی؛ بسیاری.۲. خجسته بودن؛ مبارکی: به برکت زحمات شما کارمان زود به اتمام رسید.۳. (اسم) نعمتها.
برکتلغتنامه دهخدابرکت . [ ب َ رَ ک َ/ ب َ ک َ ] (از ع ، اِمص ) برکة. رجوع به برکة شود. || خجستگی . (فرهنگ فارسی معین ) : از بَرْکت این نور فراخواند قران رابنوشته بر افلاک و بر و بحر و جبالش . ناصرخسرو.
برکدلغتنامه دهخدابرکد. [ ب َ ک َ ] (اِخ ) دیهی قدیم و بزرگ است و کندزی عظیم دارد و این را برکد علویان خوانند بدان سبب که امیر اسماعیل سامانی این دیه را خرید و وقف کرد دو دانگ به علویان و جعفریان و دو دانگ بر درویشان و دو دانگ بر ورثه ٔ خویش . (تاریخ بخارای نرشخی ). و رجوع به الانساب سمعانی شو
برکتفرهنگ فارسی عمید۱. فراوانی؛ افزونی؛ بسیاری.۲. خجسته بودن؛ مبارکی: به برکت زحمات شما کارمان زود به اتمام رسید.۳. (اسم) نعمتها.
برکتلغتنامه دهخدابرکت . [ ب َ رَ ک َ/ ب َ ک َ ] (از ع ، اِمص ) برکة. رجوع به برکة شود. || خجستگی . (فرهنگ فارسی معین ) : از بَرْکت این نور فراخواند قران رابنوشته بر افلاک و بر و بحر و جبالش . ناصرخسرو.
برکتفرهنگ فارسی معین(بَ رَ کَ) [ ع . برکة ] (مص ل .) 1 - نمو کردن وافزودن . 2 - افزایش . 3 - یمن ،خجستگی . 4 - نیکبختی . ج . برکات .
وادی برکتلغتنامه دهخداوادی برکت . [ ی ِ ب َ رَ ک َ ] (اِخ ) آن وادیی است که یهوشافاط بعد از غلبه بر موآبیان در آنجا با قوم جمع شد، خداوند را متبارک نمودو الاَّن آن را وادی بریکوت گویند و به مسافت 8 میل به جنوب غربی بیت لحم واقع است . (قاموس کتاب مقدس ).
برکتفرهنگ فارسی عمید۱. فراوانی؛ افزونی؛ بسیاری.۲. خجسته بودن؛ مبارکی: به برکت زحمات شما کارمان زود به اتمام رسید.۳. (اسم) نعمتها.
برکتلغتنامه دهخدابرکت . [ ب َ رَ ک َ/ ب َ ک َ ] (از ع ، اِمص ) برکة. رجوع به برکة شود. || خجستگی . (فرهنگ فارسی معین ) : از بَرْکت این نور فراخواند قران رابنوشته بر افلاک و بر و بحر و جبالش . ناصرخسرو.