برمالیدنلغتنامه دهخدابرمالیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) بالا کردن آستین و پاچه ٔ تنبان . (برهان ). بالا زدن آستین و پاچه ٔ تنبان از جهت ساختن کاری . (آنندراج ). بالا کردن آستین و بالا
برمالیدنفرهنگ انتشارات معین( ~. دَ) (مص م .) 1 - نوردیدن ، طی کردن . 2 - بالا زدن آستین و پاچة شلوار.
ساق برمالیدنلغتنامه دهخداساق برمالیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) آماده ٔ رفتن شدن . (آنندراج از بهار عجم ).
بربالیدنلغتنامه دهخدابربالیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) بالیدن . نشاءة. شبول ؛ بربالیدن کودک . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به بالیدن شود.
برغالیدنلغتنامه دهخدابرغالیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) برغلانیدن . برآغالیدن . برانگیختن . تحریک و اغوا کردن . || افکندن وبرکندن . (ناظم الاطباء). و رجوع به برآغالیدن شود.
برماسیدنلغتنامه دهخدابرماسیدن . [ ب َ دَ ] (مص ) لامسه کردن و دست مالیدن و سودن عضو بر عضو دیگر. (برهان ). و رجوع به برماس شود. || پرسیدن و تفتیش کردن . (ناظم الاطباء) : آنکه او نفس
ساق برمالیدنلغتنامه دهخداساق برمالیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) آماده ٔ رفتن شدن . (آنندراج از بهار عجم ).
قروتی شدنلغتنامه دهخداقروتی شدن . [ ق ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بر هم خوردن . (آنندراج ) (بهار عجم ). صورت نگرفتن کاری . (چراغ هدایت ).- قروتی شدن معامله ؛ بر هم خوردن کار. (آنندراج ) (
بربالیدنلغتنامه دهخدابربالیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) بالیدن . نشاءة. شبول ؛ بربالیدن کودک . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به بالیدن شود.
برغالیدنلغتنامه دهخدابرغالیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) برغلانیدن . برآغالیدن . برانگیختن . تحریک و اغوا کردن . || افکندن وبرکندن . (ناظم الاطباء). و رجوع به برآغالیدن شود.
برماسیدنلغتنامه دهخدابرماسیدن . [ ب َ دَ ] (مص ) لامسه کردن و دست مالیدن و سودن عضو بر عضو دیگر. (برهان ). و رجوع به برماس شود. || پرسیدن و تفتیش کردن . (ناظم الاطباء) : آنکه او نفس