برلیانفرهنگ مترادف و متضاد۱. الماستراشخورده، الماس خوشتراش، الماس شفاف ۲. براق، درخشان، درخشنده، شفاف
برلیانلغتنامه دهخدابرلیان . [ ب ِ رِل ْ ] (از فرانسوی ، اِ) الماس تراش داده از تمام جهات بمنظور زیبایی و تلألؤ بیشتر و عرضه به بازار. در تراش الماس بشکل برلیان معمولاً همان روش
برلیانفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. درخشان؛ درخشنده؛ براق.۲. شفاف.۳. (اسم) الماس بیرنگ و شفاف؛ الماس درشت و گرانبها که برای درخشش بیشتر آن را تراش دادهاند.
بلیانلغتنامه دهخدابلیان . [ ب َل ْ ] (اِخ ) نام خضر پیغمبر علیه السلام است که برادرزاده ٔ الیاس پیغمبر باشد. (برهان ).
بلیانلغتنامه دهخدابلیان .[ ب َل ْ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای کازرون و آنجا محل و مرقد اولیأاﷲ بسیار است . گویند خضر علیه السلام آن قریه را بنا کرده است و منسوب به نام نامی خود
رائعواژهنامه آزادرائِع(عربی) زیبا و شگفت آور(مونث آن:رائعة) ------------------- تابان , مشعشع , زیرک , بااستعداد , برلیان , الماس درخشان , زیبا , با سلیقه , پربراز , برازنده , ا
محیط شفاففرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی هوا، آب، کریستال، بلوره، الماس، برلیان، تور، حریر شیشه، آبگینه، زجاج، مینا، بلور، ویترای بطری، جام، کاسه آیینه عدسی، دستگاه نوری منشور انکسار، ش
گوهرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ُر، جواهر، لؤلؤ، سنگ گرانبها، نگین مروارید (مرواری)، فیروزه، زمرد، یشم، عقیق، لعل، یاقوت، الماس، برلیان، اُپال، اتمی، احجارکریمه، کانیها مرج
یاقوتلغتنامه دهخدایاقوت . (اِ) نام جوهری است مشهور و آن سرخ و کبود و زرد می باشد. گرم و خشک است در چهارم و قایم النار یعنی آتش او را ضایع نمی کند و با خود داشتن آن دفع علت طاعون
الماسلغتنامه دهخداالماس . [ اَ ] (معرب ، اِ) (از یونانی آدامس ) گوهری است مشهور که جز به ارزیزنشکند و آنچه بسبب سختی سفته نشود از الماس سفته گردد. (هفت قلزم ) (از شرفنامه ٔ منیری