بیدلالغتنامه دهخدابیدلا. [ دِ] (اِ مرکب ) بیدلانه . (از رشیدی ) سخنان بیربط و هذیان را گویند. (برهان ) (از جهانگیری ) (هفت قلزم ). هذیان . سخنان پریشان بیمعنی که بیدلانه گفته شود یعنی دل از آن خبردار نباشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). کلام بیمعنی . سخن یاوه و بیهوده . (ناظم الاطباء) <span class="h
بدلاءلغتنامه دهخدابدلاء. [ ب ُ دَ ] (ع اِ) ج ِ بدیل . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || طایفه ای است از اولیأاﷲ و ایشان در همه ٔ عالم هفت تن می باشند و ایشان غیر از ابدال اند. چه ابدال در همه ٔ عالم هفتاد شخص اند. (غیاث اللغات ). و رجوع به ابدال شود. || بُدُل . (آ
بدلاءلغتنامه دهخدابدلاء. [ ب ُ دَ ] (ع اِ) ج ِ بدیل . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || طایفه ای است از اولیأاﷲ و ایشان در همه ٔ عالم هفت تن می باشند و ایشان غیر از ابدال اند. چه ابدال در همه ٔ عالم هفتاد شخص اند. (غیاث اللغات ). و رجوع به ابدال شود. || بُدُل . (آ
بدلفرهنگ فارسی معین(بَ دَ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - هر چیزی که به جای دیگری واقع شود. 2 - عوض ، جانشین . ج . بُدلا.
بدلاءلغتنامه دهخدابدلاء. [ ب ُ دَ ] (ع اِ) ج ِ بدیل . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || طایفه ای است از اولیأاﷲ و ایشان در همه ٔ عالم هفت تن می باشند و ایشان غیر از ابدال اند. چه ابدال در همه ٔ عالم هفتاد شخص اند. (غیاث اللغات ). و رجوع به ابدال شود. || بُدُل . (آ