بختمندیلغتنامه دهخدابختمندی . [ ب َ م َ ] (حامص مرکب ) بخت وری . بختاوری . با اقبال و بخت بودن . خوش بختی . (ناظم الاطباء) : کلیم تشنه که لب را به گریه تر می کردز بختمندی میزاب آب حیوان بود.کلیم .