کلیمیلغتنامه دهخداکلیمی . [ ک َ ] (حامص ) کلیم بودن . مانند موسی (ع ) بودن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلیم و کلیم اﷲ شود.
کلیمیلغتنامه دهخداکلیمی . [ ک َ ] (ص نسبی ) منسوب به کلیم اﷲ، موسی (ع ). پیرو دین موسی (ع ) (فرهنگ فارسی معین ). یهود. جهود. یهودی . موسایی . موسوی . اسرائیلی . ج ، کلیمیان . (یا
کلیمی تبریزیلغتنامه دهخداکلیمی تبریزی . [ ک َ ی ِ ت َ ] (اخ ) مشهور به پینه دوز اوغلی از فقرای عامی بود و در هر دو زبان فارسی و ترکی شعر گفته است . این مطلع از اوست :به هر گلشن که نخل ق
کلیمی تبریزیلغتنامه دهخداکلیمی تبریزی . [ ک َ ی ِ ت َ ] (اخ ) مشهور به پینه دوز اوغلی از فقرای عامی بود و در هر دو زبان فارسی و ترکی شعر گفته است . این مطلع از اوست :به هر گلشن که نخل ق