بخاردیکشنری عربی به فارسیبخار , دمه , بخار اب , بخار دادن , بخار کردن , مه , تبخير کردن يا شدن , بخور دادن , چاخان کردن
بخارلغتنامه دهخدابخار. [ ب ُ ] (اِ) گازی که از مواد مرطوب در حال تبخیر جدا شود یا بر اثر حرارت از مایعات یا جامدات برخیزد و به هوا رود. آنچه به شکل دود یا رطوبت از آب گرم یا هر جسم جامد یا مایعی بر اثر حرارت از آن برخیزد و به هوا رود. دمه . گاز. گازی که از جوشیدن آب در شرایط معینی به وجود آید
بخارلغتنامه دهخدابخار. [ ب ُ ] (ع اِ) علم و فضل . (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). بسیارعلم و بخارا از آن مشتق است ... چون در آن شهر عالم و فاضل بسیار بوده اند. (از فرهنگ جهانگیری ). بلغت زند علم و فضل و دانش . (ناظم الاطباء) : فخر کند روزگار تو به تو ز
بخاردیکشنری عربی به فارسیبخار , دمه , بخار اب , بخار دادن , بخار کردن , مه , تبخير کردن يا شدن , بخور دادن , چاخان کردن
بخارلغتنامه دهخدابخار. [ ب ُ ] (اِ) گازی که از مواد مرطوب در حال تبخیر جدا شود یا بر اثر حرارت از مایعات یا جامدات برخیزد و به هوا رود. آنچه به شکل دود یا رطوبت از آب گرم یا هر جسم جامد یا مایعی بر اثر حرارت از آن برخیزد و به هوا رود. دمه . گاز. گازی که از جوشیدن آب در شرایط معینی به وجود آید
بخارلغتنامه دهخدابخار. [ ب ُ ] (ع اِ) علم و فضل . (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). بسیارعلم و بخارا از آن مشتق است ... چون در آن شهر عالم و فاضل بسیار بوده اند. (از فرهنگ جهانگیری ). بلغت زند علم و فضل و دانش . (ناظم الاطباء) : فخر کند روزگار تو به تو ز
دیگ بخارلغتنامه دهخدادیگ بخار. [ گ ِ ب ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دستگاهی برای تولید بخار و آن از دو قسمت متشکل است ، کوره (محل سوختن سوخت ) و دیگ (ظرف بسته ای که در آن آب گرم میشود و به بخار تبدیل میگردد).رایج ترین اقسام آن یکی دیگ لوله ای گازی است مشتمل بر لوله های دراز فولادی که گازهای داغ ک
میزان البخارلغتنامه دهخدامیزان البخار. [ نُل ْ ب ُ ] (ع اِ مرکب ) بخارسنج . دستگاه سنجش و اندازه گیری فشار بخار دیگها.