بترلغتنامه دهخدابتر. [ ب َ ت َ ] (ع مص ) بریدن دم . (از دزی ج 1 ص 50). بریده دم شدن . (از آنندراج ). دم بریده کردن . و رجوع به بتر شود.
بترلغتنامه دهخدابتر. [ ب َ ت َ ] (ن تف ) مخفف بدتر. (از آنندراج ). نکوهیده تر، و آن را بَتَّر (با تشدیدتاء) نیز خوانده اند. (از ناظم الاطباء) : یکی ترک بدنام او گرگسارگذشته برو
بطرفرهنگ مترادف و متضاد۱. شادی، شادمانی، سرور ۲. سرمستی، نشئه، مستی ۳. غرور، تفرعن، تکبر ۴. طغیان، عصیان، سرکشی ۵. ناسپاسی، کفران
بطرفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهیکی از نقشهای نامطلوب و بد در قاپبازی. بطر آوردن: (مصدر لازم) در قمار، ورق بد آوردن که باعث باخت شود؛ بد آوردن.
بطرلغتنامه دهخدابطر. [ ب َ ] (ع مص ) کفانیدن جراحت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ریش بشکافتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). شکافتن . زخم . (مؤید الفضلاء) (غیاث ) (آنندراج
بطرلغتنامه دهخدابطر. [ ب َ طَ ] (ع مص ) سخت شادی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در شادی و تنعم از حد درگذشتن . (ترجمان علامه جرجانی ص 26). سخت شاد شدن .(آنندراج ). || (
بطرلغتنامه دهخدابطر. [ ب َ طِ ] (ع ص ) بزرگ منش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || فیرنده . (منتهی الارب ). || کسی که مکروه دارد چیزی را که سزاوار کراهت نباشد. (ناظم الاطباء).
بترسانگویش اصفهانی تکیه ای: betarsen طاری: betarsen طامه ای: botarsenan طرقی: betarsne کشه ای: betarsne نطنزی: batarsene
بترسگویش اصفهانی تکیه ای: betars طاری: betars طامه ای: botars طرقی: betars کشه ای: betars نطنزی: batars
بترکانگویش اصفهانی تکیه ای: betaraken طاری: beteraken طامه ای: boterakne طرقی: betrakne کشه ای: betterakne نطنزی: bateraken /baterakne
بت رولغتنامه دهخدابت رو. [ ب ُ ] (ص مرکب ) بت روی . که روی چون بت دارد. که زیباست . زیباروی . خوبروی . خوشگل . دلبر. معشوق . جمیل . زیبا مانند بت . (ناظم الاطباء) : ابا خواهران ی
بترجالغتنامه دهخدابترجا. [ ب َ ت َ / ب َت ْ ت َ ] (اِ مرکب ) مخفف بدترجا، جای بدتر. آنجا که بد است . || کنایه از قبل و دبر که بتازی عورتین گویند. (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرای
بتریلغتنامه دهخدابتری . [ ب ُ ] (ص نسبی ) منسوب به بتر که بگمان من یکی از شهرهای اندلس است . (انساب سمعانی ).