بیونجیلغتنامه دهخدابیونجی . [ وَ ] (ص نسبی ) از مردم بیونج . از سرزمین بیونج . رجوع به ایل کرند شود.
رمحدیکشنری عربی به فارسینيزه دستي سبک , زوبين , پرتاب نيزه , نيزه , ضربت نيزه , نيشتر زدن , نيزه زدن , سنان , نيزه دار , نيزه اي , بانيزه زدن