بالوسهلغتنامه دهخدابالوسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) رشته که بدرازای جامه ٔ بافته افتد. تار. مقابل پود. (فرهنگ رشیدی ). مقابل سدی . مقابل تان . مقابل تانه .
بالوصایةلغتنامه دهخدابالوصایة. [ بِل ْ وَ / وِ ی َ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + ال + وصایة). وصایةً. بطور وصیت . و رجوع به وصیت شود.
طریقون بالاسیالغتنامه دهخداطریقون بالاسیا.[ طَ ] (معرب ، اِ مرکب ) شفنین بحری است . (فهرست مخزن الادویه ). مصحف «طریقون تالاسیا» (ماده ٔ ذیل ) است .
بالواسهلغتنامه دهخدابالواسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) تار در مقابل پود. (آنندراج ) (برهان قاطع). تارهایی را گویند که بجهت بافتن مهیا ساخته اند و آنرا تانه نیز خوانند.(فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ شعوری ج 1 ص