بازداشتهلغتنامه دهخدابازداشته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) توقیفی . توقیف شده . (لغات فرهنگستان ). کسی که در زندان نگاهداشته شده است . محدود. ممنوع . محبوس : و پسر لیث [ را ] آنجا به قلعه ٔ محمدبن واصل بازداشته بود. (تاریخ سیستان ). پس ازا
بازگذاشتهلغتنامه دهخدابازگذاشته . [ گ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مفوض . سپرده . || بازگذاشته ٔ مرده ؛ ترکه . میراث . مرده ریگ .
بازداشته شدهلغتنامه دهخدابازداشته شده . [ ت َ / ت ِ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) محبوس . زندانی شده . گرفتارشده . مُکَبَّل . (منتهی الارب ).
بازداشتگاهلغتنامه دهخدابازداشتگاه . (اِ مرکب ) توقیف گاه . (واژه های فرهنگستان ایران ). جائی که متهمان را قبل از محکومیت دادگاه برای انجام محاکمه توقیف میکنند.
بازداشته شدهلغتنامه دهخدابازداشته شده . [ ت َ / ت ِ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) محبوس . زندانی شده . گرفتارشده . مُکَبَّل . (منتهی الارب ).
بازداشته شدهلغتنامه دهخدابازداشته شده . [ ت َ / ت ِ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) محبوس . زندانی شده . گرفتارشده . مُکَبَّل . (منتهی الارب ).