اکماشلغتنامه دهخدااکماش . [ اِ ] (ع مص ) همه ٔ پستان ناقه را بستن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). جمله ٔ پستان شیر ببستن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). || شتافتن در سیر و جز آن . (از اقرب الموارد).
اقماسلغتنامه دهخدااقماس . [ اِ ] (ع مص )به آب فروبردن . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). غوطه دادن در آب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اغماس .
عکموزلغتنامه دهخداعکموز. [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) عُکمُز است در تمام معانی . (از اقرب الموارد). رجوع به عکمز شود.
اکمشلغتنامه دهخدااکمش . [ اَ م َ ] (ع ص ) مردی که دیدن نتواند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اکمس شود. || مرد کوتاه پای . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).