لغتنامه دهخدا
اولاغ . (ترکی ، اِ) خر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). الاغ : فرمود اورا چرا می آرند و اولاغ به هرزه خسته می کنند. (جامع التواریخ رشیدی ). تا ممر ایلچیان بسبب نشستن اولاغ دورنیفتد. (جهانگشای جوینی ). || مطلق مرکوب :در بختیاری خان گفت : اولاغی ایاهه ؛ (الاغ