انگازلغتنامه دهخداانگاز. [ اَ ](اِ) افزار پیشه وران . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا). دست افزار. (آنندراج ) (انجمن آرا) . افزار. (فرهنگ سروری ) : او کمند انداخت ما را او کشی
انگازفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهادات؛ آلت؛ افزار: ◻︎ او کمند انداخت و ما را برکشید / ما به دست صانع، انگاز آمدیم (مولوی۲: ۶۱۶).
انجازدیکشنری عربی به فارسیانجام , اجرا , اتمام , کمال , هنر , فضيلت , دست يابي , پيروزي , کار بزرگ , موفقيت , تکميل , اجراء
افزارلغتنامه دهخداافزار. [ اَ ] (اِ) کفش و پای افزار. (از آنندراج ) (برهان ) (هفت قلزم ). کفش . (از ناظم الاطباء). بمعنی کفش که پای افزار گویند. (جهانگیری ) : همو کلاه سری میدهد
