انگازلغتنامه دهخداانگاز. [ اَ ](اِ) افزار پیشه وران . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا). دست افزار. (آنندراج ) (انجمن آرا) . افزار. (فرهنگ سروری ) : او کمند انداخت ما را او کشیدما بدست صانع انگاز آمدیم . مولوی (از انجمن آرا)(از آنندراج ).
انگازفرهنگ فارسی عمیدادات؛ آلت؛ افزار: ◻︎ او کمند انداخت و ما را برکشید / ما به دست صانع، انگاز آمدیم (مولوی۲: ۶۱۶).
غاز تایوانیAnas formosaواژههای مصوب فرهنگستانگونهای کوچک جثه از اردکیان و راستۀ غازسانان با بدن حنایی یا قهوهای روشن و بالهای سفید
عنازلغتنامه دهخداعناز. [ ع َن ْ نا ] (اِخ ) امیر قرمیسین (کرمانشاه ) و طارم در زمان شمس الدوله . و نام او در شرح حال شیخ الرئیس ابوعلی سینا آمده است . رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 419 و تتمه ٔ صوان الحکمة ص 48 شود.
احناشلغتنامه دهخدااحناش . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حَنَش ، به معنی آنچه از چرنده و پرنده که او را صید کنند و مار و افعی . آنچه صید کرده میشود از مرغان و هوام و مگسان و ماران . شکارهای مرغ و مارها. شکارها. مارها.
افزارلغتنامه دهخداافزار. [ اَ ] (اِ) کفش و پای افزار. (از آنندراج ) (برهان ) (هفت قلزم ). کفش . (از ناظم الاطباء). بمعنی کفش که پای افزار گویند. (جهانگیری ) : همو کلاه سری میدهد به تاجوران که از کلاه سلاطین به پایش افزار است . دهلوی .<b