انظلاملغتنامه دهخداانظلام . [ اِ ظِ ] (ع مص ) ستم کشیدن و احتمال کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). احتمال ظلم . (از اقرب الموارد). ستم واپذیرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). ستم بردن . اظلام . قبول ظلم . (یادداشت مؤلف ). || (اصطلاح علم اخلاق )، از جنس رذایل و طرف تفریط عدل است و آن ت
اطلاملغتنامه دهخدااطلام . [ اِْط طِ ] (ع مص ) اِظِّلام . ستم کشیدن و احتمال کردن . (ناظم الاطباء). اظطلام ؛ ستم را گردن نهادن . انظلام . و رجوع به مصادر مذکور شود. || تاریک شدن شب . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به اظلام شود.
اظطلاملغتنامه دهخدااظطلام . [ اِ طِ ] (ع مص ) ستم کشیدن و احتمال کردن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انظلام . (اقرب الموارد) (متن اللغة). ستم کشیدن . (از اقرب الموارد). برای مطاوعه ٔ ظَلَم َ و ظَلَّم َ. احتمال ظلم به طیب نفس در حالی که قدرت امتناع از آن را داشته باشند. و در آن سه لغت است :
ستم بردنلغتنامه دهخداستم بردن . [ س ِ ت َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) ستم کشیدن . انظلام : خار است و گل در بوستان هرچ او کند نیکوست آن سهلست پیش دوستان از دوستان بردن ستم . سعدی (طیبات ).اگر بینوایی برم ور ستم گرم عاقبت خیر باشد چه غم .<br
ستم کشیدنلغتنامه دهخداستم کشیدن . [ س ِ ت َ ک َ / ک ِ دَ ](مص مرکب ) ستم بردن . جور کشیدن . انظلام : اگر از قیاس جان را جگر آهنین نبودی نتواندی کشیدن به ستم دل چو سنگش . خاقانی .چه ستم کو نکشد از شب دیج
اظلاملغتنامه دهخدااظلام . [ اِظْ ظِ ] (ع مص ) ستم کشیدن و احتمال کردن . و در آن سه لغت (لهجه ) است : اضطلام ، اطلام و اظلام . (منتهی الارب ). و رجوع به مصادر مذکور شود. انظلام . (متن اللغة) (از اقرب الموارد). رجوع به مصدر مذکور شود. مطاوعه ٔ ظَلَّم َ و ظَلَم َ است . (از متن اللغة). || تحمل ستم