انجام پذیرلغتنامه دهخداانجام پذیر. [ اَ پ َ ] (نف مرکب ) شدنی . (یادداشت مؤلف ). قابل انجام شدن . قابل اجرا. اجراپذیر. عمل شدنی . پیش رفتنی . (از لغات فرهنگستان ). مقابل انجام ناپذیر
انجام پذیرفتنلغتنامه دهخداانجام پذیرفتن . [ اَ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) بپایان آمدن . خاتمه یافتن . امکان یافتن : چون امور عالم ... و مواد مشوشات ضمایر خلایق انجام پذیرفت . (جهانگشای جوین
انجامدیکشنری فارسی به انگلیسیaccomplishment, ance _, ation _, commission, consummation, discharge, end, execution, exercise, fulfilment, fullfillment, implementation, performance, practice,
انجام پذیرفتنلغتنامه دهخداانجام پذیرفتن . [ اَ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) بپایان آمدن . خاتمه یافتن . امکان یافتن : چون امور عالم ... و مواد مشوشات ضمایر خلایق انجام پذیرفت . (جهانگشای جوین
انجام شدنیلغتنامه دهخداانجام شدنی . [ اَ ش ُ دَ ] (ص لیاقت ) انجام پذیر. قابل انجام شدن . (فرهنگ فارسی معین ).
وفیلغتنامه دهخداوفی . [ وُفی ی ] (ع مص ) انجام پذیرفتن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). وفاء. (ناظم الاطباء). || فزون شدن . (منتهی الارب ). بسیار شدن . (اقرب الموارد) (تاج المصا