لغتنامه دهخدا
امیرانشاه . [ اَ ] (اِخ ) پسر امیرتیمور گورکانی ، و از طرف پدر یازده سال حاکم آذربایجان بود. نسبت به کمال خجندی توجه و علاقه داشته است . گویند بر اثر سقوط از اسب حالت جنون پیدا کرد و در همین حالت جنون بود که دستور داد استخوانهای خواجه رشیدالدین فضل اﷲ را از مسجدی که در ربع رش