الهام الهیلغتنامه دهخداالهام الهی . [ اِ م ِ اِ لا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) الهام ربانی . آنچه خدای در دل کسی اندازد. (ناظم الاطباء). و رجوع به الهام شود.
الحاملغتنامه دهخداالحام . [ اِ ] (ع مص ) اقامت کردن و ایستادن در جایی . (از اقرب الموارد). || ساکن شدن ستور که احتیاج ضرب گردد. (منتهی الارب ). ایستادن چهارپا چنانکه به زدن نیازمند باشد. (از اقرب الموارد). || خداوند گوشت بسیار شدن . (تاج المصادر بیهقی ).با گوشت بسیار شدن مردم . (منتهی الارب )
الهاملغتنامه دهخداالهام . [ اِ ] (ع مص ) در دل افکندن . (تاج المصادر بیهقی ) (مؤید الفضلاء) (مجمل اللغة). اندر دل افکندن . (ترجمان علامه ، تهذیب عادل ). در دل انداختن . (مقدمه ٔ لغت میرسید شریف جرجانی ). در دل افکندن نیکی و آموزانیدن . (منتهی الارب ). افکندن خدا در دل کسی امری را که وی را به
الهامدیکشنری عربی به فارسیشهيق , استنشاق , الهام , وحي , القاء , انديشه کردن , تفکر کردن , در بحر فکر فرو رفتن , تعجب کردن , در شگفت ماندن , شگفت , الهه شعر وموسيقي
الهامفرهنگ فارسی عمید۱. در دل افکندن؛ تلقین کردن.۲. (اسم) اندیشهای که بهصورت ناگهانی در ذهن بیاید.۳. القای امری از جانب خداوند در دل انسان.
الهام ربانیلغتنامه دهخداالهام ربانی . [ اِ م ِ رَب ْ با ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به الهام الهی و الهام شود.
سموئیل نبیلغتنامه دهخداسموئیل نبی . [ س َ ل ِ ن َ ] (اِخ ) یعنی مسموع از خدا و او فرزند دعا و پیغمبر و هم قاضی معروف عبرانیان بود پدر وی القانه و مادرش حنا نام داشت ؛ و در رامه در کوه افرائیم که در طرف شمال شرقی اورشلیم واقع است متولد گشته ، در سن شباب به شیلو برده شده ودر آنجا در تحت توجه عیلی کاه
الهاملغتنامه دهخداالهام . [ اِ ] (ع مص ) در دل افکندن . (تاج المصادر بیهقی ) (مؤید الفضلاء) (مجمل اللغة). اندر دل افکندن . (ترجمان علامه ، تهذیب عادل ). در دل انداختن . (مقدمه ٔ لغت میرسید شریف جرجانی ). در دل افکندن نیکی و آموزانیدن . (منتهی الارب ). افکندن خدا در دل کسی امری را که وی را به
الهامدیکشنری عربی به فارسیشهيق , استنشاق , الهام , وحي , القاء , انديشه کردن , تفکر کردن , در بحر فکر فرو رفتن , تعجب کردن , در شگفت ماندن , شگفت , الهه شعر وموسيقي
الهامفرهنگ فارسی عمید۱. در دل افکندن؛ تلقین کردن.۲. (اسم) اندیشهای که بهصورت ناگهانی در ذهن بیاید.۳. القای امری از جانب خداوند در دل انسان.
الهاملغتنامه دهخداالهام . [ اِ ] (ع مص ) در دل افکندن . (تاج المصادر بیهقی ) (مؤید الفضلاء) (مجمل اللغة). اندر دل افکندن . (ترجمان علامه ، تهذیب عادل ). در دل انداختن . (مقدمه ٔ لغت میرسید شریف جرجانی ). در دل افکندن نیکی و آموزانیدن . (منتهی الارب ). افکندن خدا در دل کسی امری را که وی را به
ام الهاملغتنامه دهخداام الهام . [ اُم ْ مُل ْ ] (ع اِ مرکب ) ام الرقیق . (ناظم الاطباء). رجوع به ام الرقیق و «اُم ّ» شود.
الهامدیکشنری عربی به فارسیشهيق , استنشاق , الهام , وحي , القاء , انديشه کردن , تفکر کردن , در بحر فکر فرو رفتن , تعجب کردن , در شگفت ماندن , شگفت , الهه شعر وموسيقي
الهامفرهنگ فارسی عمید۱. در دل افکندن؛ تلقین کردن.۲. (اسم) اندیشهای که بهصورت ناگهانی در ذهن بیاید.۳. القای امری از جانب خداوند در دل انسان.