افزودهدیکشنری فارسی به انگلیسیaddition, additional, adjunct, dopant, supplementary, up , more, super-, supplement
افزودهلغتنامه دهخداافزوده . [ اَ دَ / دِ ] (ن مف ) افزون شده . علاوه شده .بیشترشده . (ناظم الاطباء). مضاف . (یادداشت دهخدا).
جمعدیکشنری عربی به فارسیافزوده شدن , منتج گرديدن , تعلق گرفتن , انباشتن , جمع شده , جمع شونده , اندوختن , رويهم انباشتن , فراهم اوردن , گرداوردن , سوار کردن , جفت کردن , جمع شدن , گردا
augmentsدیکشنری انگلیسی به فارسیافزوده، افزودن، تقویت کردن، زیاد کردن، تکمیل کردن، زیاد شدن، علاوه کردن