اطباقلغتنامه دهخدااطباق . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ طَبَق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (دهار) (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 67) (متن اللغة). ج ِ طَبَق ، تاه هر چیزی و پوشش آن . (آنندراج
اطباقلغتنامه دهخدااطباق . [ اِ ] (ع مص ) اجماع کردن بر کاری و فرازآمدن بر آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اتفاق کردن . (تاج المصادر بیهقی ). اطباق قوم بر امر؛ اجما
اطباقفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. پوشاندن.۲. تا کردن؛ بر هم نهادن.۳. اجماع کردن بر کاری؛ گرد آمدن و همرٲی شدن گروهی برای کاری.
اطباقفرهنگ انتشارات معین(اَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جِ طَبَق . 1 - خوان ها، خوانچه ها. 2 - جِ طبقه ؛ مرتبه ها.
ذات الاطباقلغتنامه دهخداذات الاطباق . [ تُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) قسمتی از احشاء گوسفند و امثال آن که با شکمبه است و آن را قبه نیز نامند و فارسی زبانان آن را هزارخانه گویند و در تداول عو
ذات الاطباقلغتنامه دهخداذات الاطباق . [ تُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) قسمتی از احشاء گوسفند و امثال آن که با شکمبه است و آن را قبه نیز نامند و فارسی زبانان آن را هزارخانه گویند و در تداول عو
قطنةلغتنامه دهخداقطنة. [ ق ِ ن َ ] (ع اِ) آنچه با شکنبه باشد و آن را ذات الاطباق نامند، و نزد عامه رمانه است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
اصفهانیلغتنامه دهخدااصفهانی . [ اِ ف َ ] (اِخ ) شرف الدین عبدالمؤمن بن هبةاﷲ اصفهانی یا اصبهانی ، معروف به شفروه . در اواسط قرن دهم هجری شهرت یافت . او راست : اطباق الذهب در مواعظ
حرازةلغتنامه دهخداحرازة. [ ح َ زَ ] (اِخ )قریه ای است که بنی حراز از حمیر در آن زندگی میکردند، و اطباق حرازیة بدان منسوب است . (معجم البلدان ).
خسرو اخترانلغتنامه دهخداخسرو اختران .[ خ ُ رَ / رُ وِ اَ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب است . (از ناظم الاطباء) : آثارانوار خسرو اختران بر صحایف اطباق آسمان چون ذنب سرخا