استآنیواژهنامه آزاداستانی ، از ریشه فعل است، به معنای واقع گرا، بجای کلمه مستند، برای فیلم مستند و غیره
آستانیلغتنامه دهخداآستانی . (ص نسبی ) منسوب به آستان . || (حامص ) کنایه از فروتنی و تواضع : سری چون نقش پای دوست با افتادگان دارم از آن بر آسمانی برگزیدم آستانی را.طالب آملی .
پاستاگنیلغتنامه دهخداپاستاگنی . [ گ ُ ] (اِخ ) ناحیه ای به امریکای جنوبی در جنوب شیلی و جمهوری آرژانتین .
استانپلغتنامه دهخدااستانپ . [اِ ن ُ ] (اِخ ) جیمز کنت دُ. فرمانده قشون و سیاستمدار انگلیسی ، مولد پاریس 1673 و وفات 1721 م . || نبیره ٔ او، چارلز ، عالم و نویسنده ٔ انگلیسی ،مولد 1753 و وفات <s
استانیلغتنامه دهخدااستانی . [ اِ ] (ص نسبی ) منسوب به استان ، یکی از قرای سمرقند در سه فرسنگی آن . (انساب سمعانی ).
استانیلغتنامه دهخدااستانی . [ اُ ] (ص نسبی ) منسوب به یکی از چهار استان بغداد. رجوع به استان شود. و هبةاﷲ استانی بن عبدالصمد به یکی از آن چهار استان منسوب است . (از منتهی الارب ).