ازطوایلغتنامه دهخداازطوای . [ ] (اِخ ) قریه ٔ بزرگی در قضای طاطای از سنجاق و ولایت قسطمونی درمسافت قریب 28 هزارگزی شمال غربی مرکز قضا، و قریب 32 هزارگزی جنوب قصبه ٔ جبده ، و در بحر اسود دارای لنگرگاه است . رجوع به طاطای و قاموس
اجتواءلغتنامه دهخدااجتواء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) مکروه داشتن . (منتهی الارب ). ناخوش آمدن هوای جائی . (زوزنی ). کراهیت داشتن مقام بجائی اگرچه در نعمت باشی . (تاج المصادر). ناخوش شمردن هوای جائی را: اجتویت البلد؛ اذا کرهت المقام فیه و ان کنت فی نعمة. (منتهی الارب ).
اجتحاءلغتنامه دهخدااجتحاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) از بیخ برکندن . (منتهی الارب ). از بن برکندن . استیصال . ریشه کن کردن .
اجتیاحلغتنامه دهخدااجتیاح . [ اِ ] (ع مص ) جوح . هلاک گردانیدن . || ازبیخ برکندن . (منتهی الارب ). ز بن برکندن . (زوزنی ). استیصال . ذوع : قصد خاندانهای قدیم و دودمان کریم نامبارک باشد و اقدام بر استیصال و اجتیاح پادشاهان منکر و ملوم . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || ببردن سرما میوه را. (تاج المصادر
اِجتاحَدیکشنری عربی به فارسیدرنورديد , در هم کوبيد , ريشه کن کرد , نابود کرد , متلاشي کرد , منهدم کرد , حمله کرد , تخريب کرد , خراب کرد , ويران کرد
اِجتياحٌدیکشنری عربی به فارسیتخريب کردن , ويران کردن , ريشه کن کردن , نابود کردن , متلاشي کردن , منهدم کردن , درهم کوبيدن , در نور ديدن , تهاجم , ريشه کني , يورش حمله