بازیانلغتنامه دهخدابازیان . (اِخ ) نام قصبه ای که مرکز قضایی است در سنجاق سلیمانیه از ولایت موصل که در 30 هزارگزی شمال غربی سلیمانیه و در ساحل رودی از شعبات دجله واقع است و قریب 3
بازیانلغتنامه دهخدابازیان . (اِخ ) نام قضایی است در ولایت موصل که در شمال سلیمانیه واقع است و قریب 160 پارچه آبادی در بر دارد. ساکنان آن بیشتر عشایرند و تعداد افراد آن به ده هزار
بازیانیلغتنامه دهخدابازیانی . (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه در 13 هزارگزی جنوب کوزران و 3 هزارگزی کاکیها و در دامنه واقع است . ناحیه ای است سردسیر و 80 تن سکنه دارد
بازماندنلغتنامه دهخدابازماندن . [ دَ ] (مص مرکب ) باقی ماندن . (ناظم الاطباء). بجای ماندن . به یادگار ماندن : بمرد او و آن تخت از او بازمانداز آن پس که کام بزرگی براند. فردوسی .من و
بازیانیلغتنامه دهخدابازیانی . (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه در 13 هزارگزی جنوب کوزران و 3 هزارگزی کاکیها و در دامنه واقع است . ناحیه ای است سردسیر و 80 تن سکنه دارد
اضرلغتنامه دهخدااضر. [ اَ ض َرر ] (ع ن تف ) باضررتر و بازیان تر. (ناظم الاطباء). ناسازوارتر. زیانکارتر. مضرتر.زیاندارتر. زیان آورتر. بزیان تر. (یادداشت مؤلف ).
بازیلغتنامه دهخدابازی . [ ] (معرب ، اِ) معرب باز، مرغ شکاری معروف باشد. (ناظم الاطباء). در عربی باز را گویند که طائر شکاری است . (غیاث اللغات ). مرغی است شکاری . ج ، بُزاة و اَب
مندمیلغتنامه دهخدامندمی . [ ] (اِخ ) طایفه ای از ایلات کرد ایران است که شعب آن عبارتند از: 1 - محمد مرادی که مرکب از 500 خانوار است و در کردستان ، شهر زور و زهاب مسکن دارند. 2 -
بازلغتنامه دهخداباز. (اِ) پرنده ای است مشهور و معروف که سلاطین و اکابر شکار فرمایند. (برهان ) . نام طایر شکاری . (غیاث ). شهباز. (دِمزن ). بمعنی باز شکاری مشهور است . (انجمن آر