لغتنامه دهخدا
درازدست . [ دِ دَ ] (ص مرکب ) آنکه دست دراز دارد. طویل الباع . طویل الید. طویل الیدین . (یادداشت مرحوم دهخدا). || حریص .طماع . (ناظم الاطباء) : اما بسیار طامع است و درازدست ، مال نه فراخور خویش می ستاند که صدهزارودویست هزار می ستاند. (آثار الوزراء عقیل